جدول جو
جدول جو

معنی پوست کندن - جستجوی لغت در جدول جو

پوست کندن
(وُ حَ)
پوست باز کردن. پوست گرفتن. پوست برآوردن. پوست کردن. پوست بازگرفتن از:
بناخن پریچهره میکند پوست
که هرگز بدین کی شکیبم ز دوست.
سعدی.
، پوست برگرفتن از حیوان. سلخ. جلد. پوست کندن از حیوان، قشر از مغز جدا کردن. برداشتن پوست چنانکه در سیب و خیار و جز آن: تقشیر، پوست کندن از درخت و میوه و امثال آن، پوست کندن از کسی، مجازاً او را سخت عذاب و شکنجه دادن. پوست پیراستن. مال بسیار از او ستدن. هر چه دارد از او گرفتن:
مراعات دشمن چنان کن که دوست
مر او را بفرصت توان کند پوست.
سعدی.
، غیبت کردن و عیب گرفتن و طعن زدن و نکوهش کردن. (آنندراج). ظاهر کردن عیب کسی. (غیاث) :
بعد چندین پوست کندن این خوش آمدهای تو
همچو از استاد رگزن پنبه برچسباندنست.
اشرف
لغت نامه دهخدا
پوست کندن
پوست گرفتن، پوست باز کردن
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
فرهنگ لغت هوشیار
پوست کندن
((کَ دَ))
پوست گرفتن، قشری از مغز جدا کردن، غیبت کردن، صریح گفتن
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
فرهنگ فارسی معین
پوست کندن
لتقشيرٍ
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به عربی
پوست کندن
Peel, Skim, Skin
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پوست کندن
éplucher, écumer, écorcher
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پوست کندن
kumenya, kupiga, kuosha ngozi
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پوست کندن
چھلکا اتارنا , جھاگ ہٹانا , کھال اتارنا
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به اردو
پوست کندن
খোসা ছাড়ানো , ফেনা তোলা , ত্বক ছাড়ানো
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به بنگالی
پوست کندن
皮をむく , すくう , 皮を剥く
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پوست کندن
kabuğunu soymak, sıyırmak, derisini soymak
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پوست کندن
껍질을 벗기다 , 걷어내다 , 피부를 벗기다
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به کره ای
پوست کندن
לקלף , להסיר , לקלף
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به عبری
پوست کندن
छीलना , झाग हटाना , चमड़ा उतारना
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به هندی
پوست کندن
mengupas, mengikis, mengkuliti
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پوست کندن
ปอกเปลือก , ตัก , ปอก
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به تایلندی
پوست کندن
schillen, afschuimen
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به هلندی
پوست کندن
pelar, desnatado
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پوست کندن
sbucciare, scolare, pelare
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پوست کندن
descascar, desnatado, depilar
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پوست کندن
剥皮 , 撇去
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به چینی
پوست کندن
obierać, zbierać piankę, obierać skórę
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به لهستانی
پوست کندن
чистити , знімати піну , знімати шкіру
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پوست کندن
schälen, abschöpfen
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به آلمانی
پوست کندن
чистить , снимать пенку , снимать кожу
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوست کنده
تصویر پوست کنده
جانور یا میوه که پوست آن را کنده باشند، کنایه از سخن صریح، آشکار، بی پرده، برای مثال چرا چون گل زنی در پوست خنده / سخن باید چو شکّر پوست کنده (نظامی۲ - ۱۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوست کنده
تصویر پوست کنده
پوست بر آورده پوست باز کرده، رکبی پرده صریح آشکار، آشکار، صریح
فرهنگ لغت هوشیار
پوست کندن (میوه درخت جانور) پوست باز کردن سلخ، غیبت کردن بد گویی کردن، انیس ساختن محرم کردن، یا پوست کردن کتابی را. جلد کردن آن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست کنده
تصویر پوست کنده
((کَ دِ))
کنایه از صریح، بی پرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوسته کندن
تصویر پوسته کندن
Shell
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پوسته کندن
تصویر پوسته کندن
очищать от оболочки
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پوسته کندن
تصویر پوسته کندن
schälen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پوسته کندن
تصویر پوسته کندن
очищати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پوسته کندن
تصویر پوسته کندن
obierać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پوسته کندن
تصویر پوسته کندن
剥壳
دیکشنری فارسی به چینی